حتی نوشتن عبارات های ساده نیز نیاز به ابداع و استفاده از موتیف دارد. گرچه ممکن است غیر ارادی باشد. موتیف در حالت غیر ارادی باید وحدت و همبستگی، ارتباط، منطق، قابلیت درک و روانی به وجود آورد.
عموما موتیف در آغاز هر قطعه با ترکیبی از طرح های فاصله ای و ریتمی به شکل پر اثر و خاطر انگیز ظاهر می شود که معمولا اشاره به یک هارمونی مستحکم نیز دارد. از آنجا که هر الگویی در یک قطعه به نوعی وابستگی به آن را نشان می دهد. اغلب موتیف اصلی، منشا ایده تلقی می شود. زمانی که موتیف شامل عناصری از الگو های موسیقایی بعدی باشد می تواند به منزله کوچکترین عامل مشترک و زمانی که در هر یک از الگوهای بعدی گنجانده شود به عنوان بزرگترین عامل مشترک تلقی شود.
در هر حال همه چیز بستگی به چگونگی استفاده از آن دارد. چه یک موتیف ساده و چه پیچیده باشد و اعم از این که مشخصه های کم و زیادی را شامل شود معنای نهایی یک قطعه با فرم اولیه آن معین نمی شود بلکه همه چیز بستگی به عملکرد و بسط و گسترش موتیف دارد. موتیف مکررا در طول یک قطعه تکرار می گردد ولی تکرار مطلق آن باعث بروز یکنواختی و تنها با واریاسیون می تواند کنترل شود.
استفاده از موتیف نیاز به واریاسیون دارد
واریاسیون یعنی تغییر، ولی تغییر همه مشخصه های یک موتیف نوعی بیگانگی، عدم ارتباط مطالب و بی منطقی به وجود می آورد و شکل اصلی موتیف را از بین می برد. بنابراین در حین انجام واریاسیون لازم است بعضی از طرح های کم اهمیت تغییر یافته و بعضی طرح های پر اهمیت حفظ شود. حفظ طرح های ریتمیک به طور موثری ارتباط مطالب را حفظ می کند (گرچه بدون انجام تغییرات جزئی جلوگیری از بروز یکنواختی اجتناب ناپذیر است) باید اضافه کرد برای تعیین این که کدام طرح ها مهم تر است، تشخیص آهنگساز با توجه به هدفش از آهنگسازی اهمیت دارد. در حین انجام این تغییرات و جابه جایی ها فرم های موتیوی متنوعی به وجود می آید که با یکی از فرمول های مشخص مطابقت می کند.
موسیقی چند صدایی را می توان روش «بسط و گسترش واریاسیون» نامید به این معنا که در توالی فرم های موتیوی که در حین انجام واریاسیون روی موتیف اصلی به وجود می آید. حرکتی هست که با بسط و گسترش می تواند مقایسه شود ولی تغییر در مفاهیم فرعی، به شکل نت های زینت تاثیرات موضعی دارند و نتیجه خاصی به وجود نمی آورند. چنین تغییراتی بهتر است واریانت نامیده شوند.